یه روز که می خواست با من شوخی کنه بهم گفت ![]()
سلام .ببخشید آقا چهره ی شما خیلی آشناس ما قبلا همدیگه رو جایی ندیدیم؟ ![]()
بهش گفتم که یلحظه صبر کنه ![]()
اونم گفت اینم صبر ![]()
گفتم:خوب حالا یادت اومد؟ ![]()
گفت : نه شما یهویی رفتین نشد بیشتر باهم آشنا بشیم ![]()
گفتم :نشونه بدم؟ ![]()
گفت: نشونه؟ باشه بده ![]()
سارقای مسلح اومده بودن مزرعتون خواستن گندماتونو ببرن من اومدم کمکتون ،،بازم نشونه بدم؟ ![]()
گفت : یادم نیومد یه نشونه دیگه بده ![]()
گفتم : تو یه دختر بچه معصوم بودی، با هم همبازی شده بودی،،،من همون پسر هستم که وقتی به دنیا اومد مادرش انو گذاشت تو سبد و انداخت تو رودخونه ... ![]()
گفت: اِ جدی؟!!!!!! ![]()